شعری زیبا از مولوی از کتاب غزلیات شمس یا کلیات شمس یا دیوان کبیر
برای مشاهده شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید.......
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار را کز رخ نور بخش او نور نثار می رسد
چاک شده است آسمان غلغله است در جهان عنبرو مشک می دمد سنجق یار میرسد
رونق باغ می رسد چشم و چراغ می رسد غم به کناره می رود مه به کنار می رسد
تیر روانه می رود سوی نشانه می رود ما چه نشسته ایم پس شه ز شکار می رسد
باغ سلام می کند سرو قیام می کند سبزه پیاده می رود غنچه سوار می رسد
خلوتیان آسمان تا چه شراب می خورند روح خراب و مست شد عقل خمار می رسد
گر برسی به کوی ما خامشی است خوی ما زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می رسد